خـــآطرات یک دختــر چــآدری
متــن زیبآ 2
ای شهـــر ! خاموش بآش !
کهــ دختری اینجـــآ دلش شکستهــ ...
قلبش پـــآره پـــآره شده ...
صورتش زخم دارد ...
ای شهر ! خاموش باش !
که دختـــری زل زده به بوم بی رنگ نقاشی ...
لبهـــآیش میلرزد از بغض آن حوض آبـــی رنگ ...
چشمــــآنش غم دارد ...
ای شهر ! خـــآموش باش !
که دخــــتری اینجــآ گریه می کند ...
که شب به شب اینجـــآ ناله می کند ...
پشتش حالا ... خم دارد !
ای شهر ! آرامتر !
که دختری اینجـــآ دلی تنگ دارد ...
بغض دارد اشکــ دارد ...
ای شهر ! کمی آرامتر !
که این دختر در دستـــش بآد دارد ؛ آب دارد ؛ رنگــ دارد !
که خیره شدهــ به جریآن زندگـــی ...
ای مردم شهر ! کمی آرامتر !
چینــــی دلش ترک دارد ...
« by me »
عکاسی 2 - کودکهـــآی خوابیده
اینسری با عکسهـــآی خیلی ناز و جالب اومدم ^_^
خلآقیت و البته نحـــوه عکآسی خیلی مهمه و بنظرم این عکسهـــآ مارو به سمت ایده های جالب ترو خلاق تر هدایت میکنن :)
همه وسایل صحنه با عروسک یا پارچه هستن و می تونیم این روش رو برای عکـــآسی از نوزاد و یا کودکانمون بکـــآر ببریم :
بقیه عکسهـــآ در ادامه مطلب ☕
دلــــنوشته 2
چقـــدر سختهــ ...
وقتــی می بینی هیچـــکس نیست ! وقتــی حرف دآری ، حرفــــآتو گوش کنه و جوابی براشـــون داشته بآشه ...
وقتـــی گریه می کنی و اشک از گونه هـــآت سرازیر میشهــ ، اشکآتو پاک کنه و بگهـــ پیشتـــم !
چقدر سختهــ ...
وقتـــی شبآی تنهـــــایی هیچــــکس نیست به شونهــ هآش تکیه بدی و گریه کنی ...
سختهـــ ...
وقتــی خودتی و کاغــذ و قلمــتـــ ...
[ see ]
طنــآز طباطبایی 1 - تولد :)
طنــآز عزیز ؛ تولدتــــ مبآرک ♥
امیدوارم هر روز موفق تر از دیروز باشی و بآزهم فیلمـــآی قشنگ بازی کنی ^__^
آرزو دارم یه روزی بلیط تاترت رو تو دستــم داشته باشم و اونوقتهــ که از خوشی می میرم :)
متــن زیبآ 5
من یکـــ دختر چآدریم ...
شــــآد و پرنشاط ؛ سرزنده و پرکـــآر
قرآن اگر می خوآنم رمـــآن و حافظ هم می خوآنم
عاشق پهلـــوانی های حیدر اگر هستم شاهنــآمه را هم حفظــم
پای سجـــآده اگر گریه میکنم خنده هایم هم تماشـــآیی است !
من هم مثل تو یک عآلمه دوست و رفیق پــــآیه دارم !!
اگر سخنـــرآنی می رویم پارک هم می رویم
برای نمـــآز صبح اگر قرارمان مسجد است پیـــاده روی هم می کنیم
شـــآملو و سهراب هم میخوانیم
قهـــوه و نسکافه هم می خوریم
اگر چآدر ســـرمان می کنیم ...
نقـــآش هم هستیم
خطمــــآن هم خوب است !
حرفهـــآی دخترانه مان سر جایش ، شوخــی هم میکنیم
کوه هم می رویم و عکس یادگـــآری میگیریم
جشن تولد و عروســی و لاک و آرایش هم سر جـــآیش
ما دختـــرآن چادری هستیم !
قشنگـــ تر از دنیــآی خودمان سراغ ندارم ...
4
امتحــآن می کنیم درد و رنج را
و به نظــآره مینشینیــم لبخند را
که در قربــآنگاه لبانم به صلیب می کشند
امتحآن می کنیم
سرگــردآنی را در پیاده روی های بی شنـــآسنـــآمه شهر
و انتظــآر را وقتی که در بیستــ سوآلی چشمـــآنم
بدنبـــآل جواب می گردی :/
☕
+___+
شـــروع امتحــآنات گـــرآمی باد
ادآمه حرفــام رو بخونید :)
تصمیم گرفتم که هیچگاه پراید نخرم !!!
با تاکسی سر کوچه رسیدم و به سرعت پیاده شدم... باران شدیدی می بارید... یک جایی خودم را خف کردم تا مرا نبیند... همین طور داشتم خیس و خیس تر میشدم... نزدیک های رسیدن سرویسش بود که پرایدی ایستاد و آدرسی پرسید! خیلی سریع جوابش را دادم و پراید راهش را گرفت و رفت... وقتی سرم را چرخاندم، صدای بسته شدن در را شنیدم! او در همین فاصله هفت ثانیه را پیموده بود!!
مثل موش آب کشیده وارد خانه شدم و از همان روز تصمیم گرفتم که هیچگاه پراید نخرم!!!
«« محمد صفاجویی »»
سریـــآل پریا - بزودی
یه خبر خوش : سریال پریا بزودی از شبکه سه :)
40 قسمتـــ داره؛ درباره دختری به نام پریا و بیمــآری ایدزه! و خوشحـــآلی اینجاست که امیر حسین آرمان هم توش بازی میکنه ♥
کارگــردآن : حسین سهــیلی زاده ♥
تهیه کننده : اسمــآعیل عفیفه ♥
نویسنـــده : سعید فرهــــآدی ♥
بآزیگـــرآن : امیر حسین آرمان - لادن مستوفی - افســآنه بایگان - محمود پاکـــ نیت - امیررضا دلآوری - عمـــآر تفتی - کمند امیر سلیــــمآنی - رامتین خدآ پنــــاهی - هادی قمیشــی و... ♥
خوآننده تیتــــرآژ : احســـآن خواجه امیری ♥
+ اطلاعات بیشتر ---> کلیک
+ عکسهـــآ ---> ادامه مطلب
متــن زیبآ 5
من یکـــ دختر چآدریم ...
شــــآد و پرنشاط ؛ سرزنده و پرکـــآر
قرآن اگر می خوآنم رمـــآن و حافظ هم می خوآنم
عاشق پهلـــوانی های حیدر اگر هستم شاهنــآمه را هم حفظــم
پای سجـــآده اگر گریه میکنم خنده هایم هم تماشـــآیی است !
من هم مثل تو یک عآلمه دوست و رفیق پــــآیه دارم !!
اگر سخنـــرآنی می رویم پارک هم می رویم
برای نمـــآز صبح اگر قرارمان مسجد است پیـــاده روی هم می کنیم
شـــآملو و سهراب هم میخوانیم
قهـــوه و نسکافه هم می خوریم
اگر چآدر ســـرمان می کنیم ...
نقـــآش هم هستیم
خطمــــآن هم خوب است !
حرفهـــآی دخترانه مان سر جایش ، شوخــی هم میکنیم
کوه هم می رویم و عکس یادگـــآری میگیریم
جشن تولد و عروســی و لاک و آرایش هم سر جـــآیش
بین خودمـــآن باشد !
کلــی هم خاطر خواه داریم !! فقط جنسش با مــآل شماها فرق می کند !!
ما دختـــرآن چادری هستیم !
قشنگـــ تر از دنیــآی خودمان سراغ ندارم ...
THREE
دیگـــر فکر می کنم ...
مغــزم تمآم شده !
و مآرهای گـــرسنه ...
جای بوســـهــ هآی تو را ترکــ می کنند !
مهتــآب از شکـــاف پنجره غرقمــآن می کند ...
مرا ... و خیـــآل تو را ...
زیر بالش عرق کــرده من ...
لبهـــآیم نومیدانه تر می شوند ...
صدآیم به نگــــآهت نمی رسد !
حــرفـــ دل به زبآن نمی آید !
صـــدآیی به صــــدآیی نمی رسد ...!
EIGHT
چـــآدریهــآ ...
✿ شاید گرمــشون بشه
ولی با هرکســی گرم نمیشن !
✿ شاید چــآدر دست و پا گیر باشه
ولی شخصیتـــشون زیر دست و پا نیست !
✿ شاید خشکــ بنظر برسن
ولی مغـــرور نیستن !
✿ شاید اهل دوستـــی نباشن
ولی تو رفآقت آخرشـــن !
✿ شاید اهل خود نمـــآیی نباشن
ولی به چشم اونیکه باید بیان میـــآن !
✿ شاید آرایش نداشته باشن
ولی آرامــش دارن !
چـــآدریها در عین سادگی و اُمّلــــی ...
دنیای قشنــگی دارن !
به افتخـــآرمون ♥ ✌
SEVEN
دلـــم پآییز می خواهد !
ترجیحـــا آبان مــآه
باران هم ببـــآرد
و تنهــــآیی ...
دلم قدم زدن می خـــوآهد !
از اینجــــآ تا خود بی رمقـــی !!
تا جایی که نایی برای راه رفتن نمـــآند ...
تا اوج لمـــس رنگــ برگــهــآ ...
تا نهایت استشــمآم خوش بوترین عــطر جهــآن !
لا به لای درختــــآن نیم برهنه و نم خورده ...
دلم بدجور بی تابـــ پاییز است !!
فصل من ! زودتر بیــــآ ...!!!
12
احســآس میکنم
در بدترین دقــآیق این شام مرگــ زای
چندین هــزآر چشمه خورشــید
در دلم
می جوشــد از یقین
احســآس میکنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یـــأس
چندین هــزآر جنگل شادابـــ
ناگهـــآن
می روید از زمین
« احمد شـــآملو »
FIVE
من یکـــ دختر چآدریم ...
شــــآد و پرنشاط ؛ سرزنده و پرکـــآر
قرآن اگر می خوآنم رمـــآن و حافظ هم می خوآنم
عاشق پهلـــوانی های حیدر اگر هستم
شاهنــآمه را هم حفظــم
پای سجـــآده اگر گریه میکنم
خنده هایم هم تماشـــآیی است !
من هم مثل تو یک عآلمه دوست و رفیق پــــآیه دارم !!
اگر سخنـــرآنی می رویم پارک هم می رویم
برای نمـــآز صبح اگر قرارمان مسجد است
پیـــاده روی هم می کنیم
شـــآملو و سهراب هم میخوانیم
قهـــوه و نسکافه هم می خوریم
اگر چآدر ســـرمان می کنیم ...
نقـــآش هم هستیم
خطمــــآن هم خوب است !
حرفهـــآی دخترانه مان سر جایش
شوخــی هم میکنیم
کوه هم می رویم و عکس یادگـــآری میگیریم
جشن تولد و عروســی و لاک و آرایش هم سر جـــآیش
ما دختـــرآن چادری هستیم !
قشنگـــ تر از دنیــآی خودمان سراغ ندارم ...
14
باید گــم بشم توی لآک خودم
تو دنیـــآی بی مرز این خستــگی
به جــآیی رسیدم که بی اختیـــآر
به دیوونــگیـــهآ میگم زندگــی
من آرایشــم جنس دلتنگـــیه
نمیشـــه غمــو از لباســآم شست
باید گردگیــری شه رویآی من
چقدر تلخـــه این انتخــآب درست
« بــی منطق - دیــآنا »
متــن زیبآ 3
دیگـــر فکر می کنم ...
مغــزم تمآم شده !
و مآرهای گـــرسنه جای بوســـهــ هآی تو را ترکــ می کنند !
مهتــآب از شکـــاف پنجره غرقمــآن می کند ...
مرا ... و خیـــآل تو را ...
زیر بالش عرق کــرده من ، لبهـــآیم نومیدانه تر می شوند ...
صدآیم به نگــــآهت نمی رسد !
حــرفـــ دل به زبآن نمی آید !
صـــدآیی به صــــدآیی نمی رسد ...!
متــن کآفه ای 2
قهـــوه دم میکنـــم ... ☕
نصفـــ قآشق « سیآنور » به فنجـــــآنت می ریزم !
لبخنــ♥ــد میزنی ... می گویم :
قهــوه ات سرد شده بگـــذار عوضش کنم !
این کآر هرشبـــ من است !
سآلهاست میخواهم تورا بکشـــم ولی ...
لبخندتـــ♥ را چه کنم ؟!
«« موریس مترلینگ »»
دلــــنوشته 4
امتحــآن می کنیم درد و رنج را
و به نظــآره مینشینیــم لبخند را
که در قربــآنگاه لبانم به صلیب می کشند
امتحآن می کنیم
سرگــردآنی را در پیاده روی های بی شنـــآسنـــآمه شهر
و انتظــآر را وقتی که در بیستــ سوآلی چشمـــآنم
بدنبـــآل جواب می گردی :/
☕
+___+
شـــروع امتحــآنات گـــرآمی باد
ادآمه حرفــام رو بخونید :)
TEN
با تاکسی سر کوچه رسیدم و به سرعت پیاده شدم... باران شدیدی می بارید... یک جایی خودم را خف کردم تا مرا نبیند... همین طور داشتم خیس و خیس تر میشدم... نزدیک های رسیدن سرویسش بود که پرایدی ایستاد و آدرسی پرسید! خیلی سریع جوابش را دادم و پراید راهش را گرفت و رفت... وقتی سرم را چرخاندم، صدای بسته شدن در را شنیدم! او در همین فاصله هفت ثانیه را پیموده بود!!
مثل موش آب کشیده وارد خانه شدم و از همان روز تصمیم گرفتم که هیچگاه پراید نخرم!!!
«« محمد صفاجویی »»